ما که از اینجا اسباب کشی کردیم ، ...ولی اونورام بیاین! www.elahe006.blogfa.com
باز آ مد بوی ماه إ مد رسه
بوی إ بازیهای إ راه مدرسه
ترانه ای که همه رو می بره به خاطرات مدرسه
یادش بخیر بوی خنکی پائیز و ذوق وشوق اول مهر .
کتابای نو و اینکه منت بابا َ رو بکشی که زودتر برات جلدشون کنه
کیف و جامدادی و پاکن ،
مداد و خودکار ،
سقف اتاق نم کشیده ...ببخشید
اینکه کدوم دفتر و برداری واسه دفتر دیکته
نگرانی اینکه کی میز اول می شینه
خانوم معلم بیشتر حواسش به کیه
و اون روزای قشنگ با همه افکار پاک و زلال ِ کودکانه
شاید همون باغی بود که به قول سهراب :
قوسی از دایره ی سبز سعادت بود
آب بی فلسفه می خوردم
توت بی دانش می چیدم
زندگی در آن وقت صفی از نور و عروسک بود
یک بغل آزادی بود
حوض موسیقی بود
میوه ی کال خدا را آن روز ،
می جویدم در خواب ...
اما ...
طفل پاورچین ، پاورچین دور شد
کم کم در کوچه ی سنجاقک ها
بار خود را بستم
رفتم از شهر خیالات سبک بیرون
دلم ، از غربت سنجاقک پر . .
هنگامی که :
بهشت را با نگاهی بر
اندام درخت پنجره ی اتاقم تجربه می کنم
چرا ناراحت باشم ؟
وقتی که :
بهترین موسیقی ها را در
سکوت اتاق کوچکم می شنوم
چرا غرق شادی نباشم ؟
گاه یک لبخند آنقدر
عمیق می شود که
گریه می کنم
گاه:
یک نغمه آنقدر دست
نیافتنی است
که با آن زندگی می کنم
گاه : یک نگاه آنچنان
سنگین است ، که
چشمانم رهایش نمی کنند
گاه :
یک عشق آنقدر ماندگار
است ، که
فراموشش نمی کنم .
سلام امروز می خوام براتون یه دوره آموزشی فشرده تقلب بذارم. اما همینجا می گم نکنید ! آخر عاقبت نداره از ما گفتن. ولی خوب ما کار خودمونو می کنیم آخه لطف این دنیام به شیطونشه دیگه قبول دارین اگه خدا بخواد خیلی راحت می تونه پدر شیطون وبیاره جلو چشش ،اما دِ نمیاره دیگه !.آخه اگه شیطونی نبود وآدما اجازه و توانایی گناه کردن و نداشتن اون موقع که زندگی دیگه هیجانی نداشت ، به نظر من که زیبایی این دنیام به همین کشمکشای بین خوب و بده . گفتم دنیا یاد جهنم افتادم راستی ، جهنمم برا خودش عظمتی داره ها مث اینکه می گن یه خورده گرمه !، خدایی آدم باید خیلی با جربزه باشه که به خاطر این دنیای فانی ( میگن ) سندای اونجا رو به نام کنه ،من که جراتشو ندارم اما به این جور آدما غبطه می خورم فک نکنید به خاطر جهالتشونه آ نه....،به خاطر مردانگی وجسارتشونه . اصلاً کی گفته آدمای جاهل می رن جهنم مگه نمی دونن میرن کجا می دونن دیگه ؛ به اونا می گن عاشق واقعی ،به نظر من که جای تقدیر داره ،عاشقی که برای رسیدن به خواستش هر کاری می کنه و هر بلایی رو به جونش می خره .
درس اول
اینم یه چیر تو مایه های قانون اول نیوتونه : هیچ وقت ریسک نکن وفقط به امید دوستان و بدون تکیه به خودت به میدون نرو ، حالا دلیلش؟
1 - همیشه این احتمال وجود داره که برنامه ریزی هاتون و یه مراقب زبل به هم بریزه و با یه جابه جایی کوچیک بین شما و دوستاتون امتحان از دست بره البته این بیشتر از اینکه به مراقب بستگی داشته باشه به سابقه ی همکاری شما و دوستتون ، تن صدای شما و دوستتون وiq شما و دوستتون وابسته است. قسمت آخر خیلی مهمه چون شده یکی با لب خونی و یه اشاره هایی به جواب سوال قضیه رو می گیره اما برا یکی جواب و ممینویسی و بش می دی آخرش می گه چرا بد خط نوشته بودی .
2- هیچ وقت نمی شه از یه همکلاسی انتظار داشت هر چی تو برگشه بهت بده چون اون موقع نمره ها یکی می شه و تکلیف رقابت سالم واسم در کردن تو کلاس چی می شه.
درس دوم
حالا که به لزوم همراه بردن اطلاعات پی بردین میریم سراغ انواع درسها و روش های جم کردنشون 1 - درسای فقط حفظی (اخلاق –انواع تفسیر موضویی-ادبیات...):خوراک این درسا خلاصه نویسیه . برگه های خلاصه نویسی رو از نوع A4به اندازه ی کف دست ،یا به صورت نوار باریک دراز به عرض کف دست که به صورت باد بزنی تا می خوره که نوع دوم به مراتب خوش دست تره و اینکه اطلاعات رو باید زحمت بکشید و شب امتحان به صورت خلاصه وریز توش بنویسید .نا گفته نمونه این روش مورد استفاده ی متقلبای تلاش گریه که نون بازوشونو می خورن .اما راه دوم کتابه ،ریسکش بالا تره اما خوب زحمتی نداره فقط با یه رو خونی شب امتحان می تونین سرعتتونو به طور قابل ملاحظه ای بالا ببرین .
2 - درسای مساله ای (فیزیک –شیمی-انواع آز...) تو این جوردرسا دستتون بسته تره و فقط می تونید فرامیل رو همراه ببرید البته اگه توضیحات فرمولا و نمودارارم توش بنویسد با یه حضور
3- درسای خیلی مفهومی (ریاضی –شیمی فیزیک...)تو این درسا تمام تلاشتونو بکنید ،هر چی فک میکنید ممکنه به درد بخوره با خودتون ببرید اما اگه تو طول ترم حضور مثبتی سر کلاس نداشتید بردن و نبردن توفیری نداره . حالا چند تا راه بهتون پیشنهاد می کنم : 1- ساده ترین را ه اینه که با قضیه مشروطی وافتاداً کاملاً منطقی برخورد کنین و باهاش کنار بیایین برای اینکه اطرافیان بهتون استرس وارد نکنن شب امتحان دورو بر سالن مطالعه و دوستای درس خون پیداتون نشه می تونین برین سینما و وقتی گندش در اومد فوقش می گین درس نخونده بودم دیگه. 2- اگه مایه دارو عاقبت اندیشین که فک کنم یه 2 دوروز قبل می تونین برین سراغ حذف استراری و یه 20-30 تومنی پیاده شین .
3- وقت اونم تموم شده و با افتادنم نمی تونین کنار بیاین چون اگه بیافتین 9 ترمه شدن رو شاخشه ، به حذف پزشکی ام می تونین فک کنین که اونم مستلزم یه دکتر پارتی یا سیر شدن از جونه که فک کنم دومی دیگه ارزششو نداره .
4- سر جلسه یه فیلم بیاین و بزنین بیرون تا بعداً دوباره ازتون امتحان بگیرن اما یادتون باشه مث من صوتی ندین وصابونو تو کیسه فیلیزر نذارین که که در آوردنش سر جلسه همان و بهم خوردن نقشه ها همان . خوب اگه بازم نشد ناامید نشینو تا آخر سر جلسه بشینید که اتفاقات زیادی احتمال داره بیافته اما همش بستگی به پیشینه ی شما داره و کرم استاد ؛ اینکه وقتی سر کلاس برای دوستتون خاطره تعریف می کنین خاطرات خنده دارشو بذارین وقتی کلاس شلوغه یا وقتی برا هم تلگرافی مینویسین یه دفتر نا قابل زیر دستتون باشه و هرز گاهی یه سوالی چیزی از استاد بپرسین که استاد گرام به حضور مثبت شما سر کلاس شک نکنه ، راستی تکون دادن سروتموم کردن جمله های ناقص استادم بد جواب داده ها ! بعدم قبل استاد از کلاس بیرون نرین و بعد کلاس علکی از استاد اشکال بپرسین که همه ی این کارا باعث می شه وقتی استاد قیافه ی مظلومانتونو سر جلسه ی امتحان دیدو برگه ی خالیتونو به این فک کنه که حیفه یه همچین دانشجوی تلاش گری بیافته و در صدد کمک به شما بر بیاد . حالا اومدیم و از اول ترم شما از قیافه ی استاد خوشتون نمی اومد یا استاد از قیافه ی شما خوشش نمی اومد یه دو خط نامه آخر برگه هم ممکنه جواب بده . یه چنتا نکته هم این آخر اضافه کنم یکی اینکه تموم ایم روش ها در صورتیه که شما نمی خواین یا نمی تونین از کمک دوستان سر جلسه فیض ببرین و دوم اینکه تموم این روش ها به استثنای حذف پزشکی توسط این جانب امتحان شده و در همه ی موارد بلا استثناموفقیت آمیز بوده . در انتها امیدوارم این مطالب راه گشای شما جویندگان علم واقع بشه و مارا نیز از دعای خیرتان بی نصیب نگذارید .
در آن لحظه
در ان لحظه که من از پنجره بیرون نگاه کردم
کلاغی روی بام خانه ی همسایه ی ما بود .
و بر چیزی ، نمی دانم جه ، شاید تکه استخوانی
دمادم تق و تق منقار می زد باز .
و نزدیکش کلاغی روی آنتن قار می زد باز .
نمی دانم چرا ،شاید برای آنکه این دنیا بخیل است ،
وتنها می خورد هر کس که دارد .
در آن لحظه از آن آنتن چه امواجی گذر می کرد
که در آن موج ها شاید یکی نطقی در این معنی که شیرین است غم ، شیرین تر از شهد وشکر می کرد
نمی دانم چرا ، شاید برای آنکه این دنیا عجیب است ،
شلوغ است ،دروغ است و غریب است .
ودر آن موج ها شاید در آن لحظه جوانی هم
برای دوستداران صدای پیرمردی تار می زد باز
نمی دانم چرا ، شاید برای آنکه این دنیا پر است از ساز و از آواز
و بسیاری صداهائی که دارد تار و پودی گرم
و نرم ،
وبسیاری که بی شرم .
در آن لحظه گمان کردم یکی هم داشت خود را دار می زد باز
نمی دانم چرا شاید برای آنکه دنیا کشنده است،
درنده است ،
بدست،
زننده است،
و بیش از این همه اسباب خنده است .
در آن لحظه یکی میوه فروش دوره گرد بد صدا هم
دمادم میوه ی پوسیده اش را جار میزد باز
نمی دانم چرا ، شاید برای آنکه این دنیا بزرگ است ،
و دور است ،
وکور است .
در آن لحظه که می پژمرد و می رفت ،
و لختی عمرجاویدان هستی را
بغارت با شتابی آشنا می برد و می رفت ،
در آن پر شور لحظه
دل من با چه اسراری تو را خواست ،
و می دانم که پوچ هستی و این لحظه های پژمرنده
که نامش عمرو دنیاست،
اگر باشی تو با من ، خوب و جاویدان و زیباست .
اخوان ثالث
بچه که بودم هر کار اشتباهی می خواستم انجام بدم می ترسیدم نکنه خدا دوس نداشته باشه دوس داشتم بدونم چرا خدا به انسان این قدر آزادی داده ودر عین حال این همه محدودیت ، این همه مرز ... من وآیلین ازبچه گیا با هم هم کلاس بودیم آلانم که من رشت قبول شدم اونم دانشگاش لاهیجانه .از دوم دبیرستان بود که آخر می شستیمو تقلب و استاد می کردیم و کتابارو پشت سر هم با نمره های توپ پشت سر هم پاس می کردیم بدون اینکه ذره ای داخل مخیله بشه . فقط حسابان و فیزیک بود که معلماش حوصله ام و سر نمی بردن و فقط با حضور+ سر کلاس بدون درس خوندن وتقلب نمره های خوبی هم می گرفتم. اما یه بار صوتی دادیم اونم امتحان عربی بود که من پاک پاک بودم ،تا معلم عربی لحظه ای از احوالات ما غافل شد برگه ی سفید من جلو آیلین بود و برگه وخودکار اون دست من، و زحمت برگه ی من افتاد به دسته آیلین . خدایی اون همه اطلاعات از آیلین بعید بود ومی دونستم این وسطا کتاب و جزوه و سودابه هم بی تقصیر نبودن خلاصه این رفیق شفیق اگه چیزی هم می خوند برای موقعیت یابی اطلاعات تو کتاب و جزه بود . خلاصه آخر امتحان برگه ها رو تحویل دادیم وزدیم بیرون اما فهمیدیم ای دل غافل ...گیج بازیا مون کار دستمون داده و رو دو تا برگه اسمه منه .اما قسمت هیجان انگیز قضیه اونجا بود که زنگ بعد برای عملی کردن نقشه وارد صحنه شدیم؛ نقشه این بود که آیلین به بهونه ی ایننکه اسمشو روبرگش ننوشته باید جلو استاد یه جوری یکی از برگه ها رو برمی داشت واسم خودشو رو یکیشون می نوشت.اما اینکه استاد نفهمه کار من بود منم هر ترفندی که بلد بودم به کار بستم و نقشه بی نقص انجام شد و اون امتحان بخیر گذشت . یا امتحانای نهایی بود و تاریخ داخلی برگزار می شد.فقط همین و بگم که من از اون کتاب به اون عظمت که خدا خیرش بده استاد و که نصفشم حذف کرده بود و قبل امتحان قسمتای مهم و گفته بود دریغ از یه خط که خونده باشم . دیدم حجم بالااِ و خلاصه نویسی نتیجه نمی ده ،صدای برگه زدنای سر امتحانمم لوم می ده مجبور شدم تموم صفه های مهم کتابو ببُرم و با خودم ببرم سر جلسه اما خوب چون تا حالا کتابو روخونی هم نکرده بودم نمی دونستم باید جوابارو از کجا پیدا کنم خلاصه با کمک دوستا اون امتحانم با نمره ی18.5 پاس شد . اما اصل قضیه ،اون جا بودیم که چرا خدا بعضی چیزا رو دوس نداره . و اما جواب این سوال و اون موقعی فهمیدم که فقط من بودم و کنکورو یه عالمه کتاب نخونده .عاشق درس بودم اما وقتی این آدمای به بیان مؤدبانه اش بسیار درس خونه یه بعدی اطرافم رو می دیدم که از زندگی فقط درس خوندن رو بلد بودن ؛ البته ای کاش اونم بلد بودن، که نبودن، ینی بودن ،اما فقط حفظ کردنشو بلد بودن و دریغ از ذره ای تفکر ..بازم سر نخ قضیه رو گم کردم اره من کنکور ودادم ورشته ای رو قبول شدم که اون دوس نداشتم حالا بماند که الان نظرم کلی تغییر کرده. و یا حالا که کتاب تفسیر موضوعی یا اخلاق رو می گرفتم دستم و نمی دونستم یه درس حفظی رو چه جوری حفظ می کنن ،کلاً بی خیال پاس کردن نخونده می رفتم سر جلسه اما خوب با نمره های پایین پاس می شدم با این فرق که این بار با کمال میل افتادن و به تقلب ترجیح می دم. و الانم به این رسیدم که عبور از هر مرزی که خدا تعیین کرده یه تاوانی داره همون جوری که وقتی به آدم و حوا گفت این میوه رو نخورید و خوردن و هنوزمم که هنوزه ما داریم این تاوان رو پس می دیم ....... نتیجه اخلاقی رو داشتی !؟!
اینکه میگن کوه به آدم استقامت رو یاد میده برام یه جمله تکراری بود. یه جورایی فک کردن به این چیزای تکراری مث فک کردن به تک تک نفاساییه که می کشی . اما اون موقع که فرداش امتحان ترم آزشیمی داشتم ،به هر کدوم از دوستام گفتم بریم کوه از تعجب خنده شون گرفته بود آخه اونا قبلاً که رفته بودن می دونستن متر2600 توبرف چیه اونم روز قبل امتحان ترم بدون کفش و لباسای درس درمون ؛اما اون موقع که نزدیکای قله انگشتای دستم از شدت سرما ورم کرده بود و دیگه حرکت نمی کرد ، اون موقع که 300متر به قله پر برف نشستم وگفتم دیگه نمی تونم و تا حالا تو تمام عمرم این طور چیزی رو که به زبونم می اومد و با تمام وجودنخواستم . به اصرار دیگران پاشدم، با دستام پاهامو بالا می بردم ،ادامه دادمم و وقتی به قله رسیدم واقعاً به این پی بردم که کوه چیه البته راستش اون موقع پی نبردم اون موقع اصلاً نای حرف زدن نداشتم و کوهنوردی رواحمقانه ترین کار دنیا دونستم چه برسه به پی بردن و این حرفا .
فرداش سر امتحان دستام می لرزید و نمی تونستم سرمای سنگ زیر دستمو تحمل کنم و این شد که با خانم لطیفی به خاطر اینکه رو سنگای آزمایشگا امتحان می گیره بحثم شد. حالا جالب اینجاست وقتی نمره ها اومد هم اتاقیام شاکی شدن که اشتباه شده چون از همشون بیشتر شدم وهم گروهیم سمانه که چون می خواست درس بخونه با من نیومد 12-13 شدومن شدم16وجالب تر اینکه برا اون درس بیشتر گزارشا رویا سر کلاس زنگ قبل که فیزیک داشتیم می نوشتم یا اگه زحمت می کشیدم روز قبل با کمک گزارش های کامل دوستا ن گرامی ونیکوکاراز جمله مهندس باقری ( که همین جا جا داره از زحمت های بی نظیرشون در امر گزارش نویسی تشکر کنم) مینوشتم اما نمی دونم چرا اکثر مواقع همراه روپوش جا می موند و من می موندم و خانم لطیفی و منفی هایی که برام ردیف می کرد . فقط حیف این درس 1واحد داشت و این روش رو که روی همه درسا به مقتضیات هر درس پیاده می کردم در موارد معدود از جمله همون فیزیک جواب نداد و فقط موفق به پاس کردن شدم و این شدکه اون ترم معدلم در آستانه ی مشروطیت قرار گرفت.
این بار می خوام تو این وبلاگ از خاطره ها و نگفته ها بنویسم. می خوام بنویسم که اگه یه روز ازآدما خسته شدم و از روزگار دلزده ، با خوندنش یادم بیاد دوستایی رو که یه روزی دوستشون داشتم وروزگاری رو که یه روز به کام من می چرخید .اینا رو می نویسم چون کمرنگ ترین جوهرها .....اینا رو تو دفتر خاطرات نمی نویسم چون هیچ وقت قلمم به گرد پای ذهنم نرسید ،ینی رسید اما انقد دوئیده بود که رد پاشو هیچ وقت نتونستم بخونم.
__________________
آدمک آخر دنیاست بخنــــد ،آدمک مرگ همین جاست ،بخنــد دست خطــی که تو را عـاشق کرد
شوخی کاغــذی ماست بخنــد
آدمک خر نشــوی گریه کنی ! کل دنیا ســراب است بخنــد
آن خدایی که بزرگش خواندی
به خدا مثل تو تنهاست بخنـد .... !
یه جمله یه زندگی
ارد بزرگ
خموشی در برابر بدگویی دیگران ،گونه ای از دشمنی است . @
نتیجه گیری زود پس از رخداد های بزرگ از بی خردی است . @
با بردباری همه چیز در چنگ توست . @
خوار نمودن هر آیین ونژادی به کوچک شدن خود ما می انجامد . @
آنکه دیگران را ابزار پرش خویش قرار دهد تنها خواهد ماند . @
پر حرفی در هنگام اندرز از اثر آن می کاهد . @
هنگامی که می خواهی بایسته ی خویش را انجام دهی به دنبال فرمان دیگری مباش . @
اگر دشمنت با روی خوش نزدیک شد،در برابرش خموش باش و تنهایش بگزار . @
نهج البلاغه
برترین کارها آن است که خویش را به انجام آن مجبوز سازی . E
هر آنکه سهل انگاردو در کارها سستی ورزد بهره ها را از دست بدهد . E
رغبت تو به کسی که به تو بی اعتناست باعث ذلت و خواری نفس است . E
آنکه سخن سخن چین را بشنود،دوست را تباه کند و از خویش براند . E
هرآنکه نیازمندی خویش را برای دیگری شرح داد، تن به خواری و پستی سپرده است . E