این بار می خوام تو این وبلاگ از خاطره ها و نگفته ها بنویسم. می خوام بنویسم که اگه یه روز ازآدما خسته شدم و از روزگار دلزده ، با خوندنش یادم بیاد دوستایی رو که یه روزی دوستشون داشتم وروزگاری رو که یه روز به کام من می چرخید .اینا رو می نویسم چون کمرنگ ترین جوهرها .....اینا رو تو دفتر خاطرات نمی نویسم چون هیچ وقت قلمم به گرد پای ذهنم نرسید ،ینی رسید اما انقد دوئیده بود که رد پاشو هیچ وقت نتونستم بخونم.